مدتی می شد که در آن شب تاریک پشت دیوار خانه شان قدم می زد و بی خبر بود از اینکه پسر خلاف همسایه مدتی است که او را زیر نظر دارد.
جوووون ، جیگرتو بخورم عجب رون و سینه ای .
پسر خلاف همسایه اینها را گفت و در یک چشم بر هم زدن پرید و او را سخت در آغوشش گرفت تا ببرد در جای خلوتی و به کام دل برسد.
و فردا پسرک همسایه، تمام روز در به در دنبال چاقترین مرغش می گشت !
آخرین ارسال های انجمن
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
فكر ميكني نفر قبليت چه آدمي باشه؟ | 3 | 39 | shahla |
پ ن پ هاي جديد و جالب | 3 | 27 | admin |
كل كل ساير تيم هاي ليگ برتري | 0 | 24 | admin |
كل كل سپاهان و پرسپوليس | 0 | 237 | admin |
كل كل سپاهان و استقلال | 0 | 26 | admin |
كل كل استقلال و پرسپوليس | 0 | 26 | admin |
قوانين انجمن مــטּ نوشتہ ها | 1 | 37 | admin |